مهدی عباسی

مهدی عباسی

دست نوشته های مهدی عباسی نسب غواص آسمان در اعماق فضای مجازی
مهدی عباسی

مهدی عباسی

دست نوشته های مهدی عباسی نسب غواص آسمان در اعماق فضای مجازی

ذکر برای تعجیل در ظهور منجی

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز داشتم کتاب روایی البرهان رو مطالعه میکردم روایتی دیدم که شاید این روز ها به کار ما بیاد ، روایت اینه :

متن عربی روایت :

ابن بابویه ، قال : حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أبی، عن أبی سعید سهل بن زیاد الآدمی الرازی، عن محمد بن آدم النسائی، عن أبیه آدم بن أبی إیاس، عن المبارک بن فضاله، عن سعید بن جبیر، عن سید العابدین علی بن الحسین، عن أبیه سید الشهداء الحسین بن علی، عن أبیه سید الوصیین و أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (صلوات الله علیهم)، قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): «لما حضرت یوسف (علیه السلام) الوفاه جمع شیعته و أهل بیته، فحمد الله و أثنی علیه، ثم أخبرهم بشده تنالهم، یقتل فیها الرجال، و تشق بطون الحبالی، و تذبح الأطفال، حتی یظهر الله الحق فی القائم من ولد لاوی بن یعقوب، و هو رجل أسمر طویل، و وصفه لهم بنعته، فتمسکوا بذلک، و وقعت الغیبه و الشده علی بنی إسرائیل، و هم ینتظرون قیام القائم أربع مائه سنه حتی إذا بشروا بولادته، و رأوا علامات ظهوره، اشتدت البلوی علیهم، و حمل علیهم بالخشب و الحجاره، و طلبوا الفقیه الذی کانوا یستریحون إلی أحادیثه فاستتر، و راسلهم، و قالوا: کنا مع الشده نستریح إلی حدیثک فخرج بهم إلی بعض الصحاری، و جلس یحدثهم حدیث القائم و نعته و قرب الأمر، و کانت لیله قمراء، فبینا هم کذلک إذ طلع علیهم موسی (علیه السلام)، و کان فی ذلک الوقت حدث السن، و قد خرج من دار فرعون یظهر النزهه، فعدل عن موکبه، و أقبل إلیهم و تحته بغله و علیه طیلسان خز، فلما رآه الفقیه عرفه بالنعت، فقام إلیه و انکب علی قدمیه فقبلهما. ثم قال: الحمد لله الذی لم یمتنی حتی رأیتک، فلما رآه الشیعه فعل ذلک علموا أنه صاحبهم، فانکبوا علیه ، فلم یزدهم علی أن قال: أرجو أن یعجل الله فرجکم. ثم غاب بعد ذلک، و خرج إلی مدینه مدین، فأقام عند شعیب ما أقام، فکانت الغیبه الثانیه أشد علیهم من الأولی، و کانت نیفا و خمسین سنه، و اشتدت البلوی علیهم، و استتر الفقیه، فبعثوا إلیه: أنه لا صبر لنا علی استتارک عنا، فخرج إلی بعض الصحاری و استدعاهم، و طیب نفوسهم، و أعلمهم أن الله عز و جل أوحی إلیه أنه مفرج عنهم بعد أربعین سنه فقالوا بأجمعهم: الحمد لله فأوحی الله عز و جل إلیه: قل لهم: قد جعلتها ثلاثین سنه لقولهم: الحمد لله فقالوا: کل نعمه فمن الله فأوحی الله إلیه: قل لهم: قد جعلتها عشرین سنه فقالوا: لا یأتی بالخیر إلا الله، فأوحی الله إلیه: قل لهم: قد جعلتها عشرا فقالوا: لا یصرف السوء إلا الله فأوحی الله إلیه: قل لهم: لا تبرحوا فقد أذنت فی فرجکم فبینا هم کذلک، إذ طلع موسی (علیه السلام) راکبا حمارا، فأراد الفقیه أن یعرف الشیعه ما یتبصرون به، و جاء موسی (علیه السلام) حتی وقف علیهم، فسلم علیهم، فقال له الفقیه: ما اسمک؟ فقال: موسی. قال: ابن من؟ قال: ابن عمران. قال: ابن من؟ قال: ابن فاهث «3» بن لاوی بن یعقوب. قال: بماذا جئت؟ قال: بالرساله من عند الله عز و جل. فقام إلیه فقبل یده، ثم جلس بینهم، فطیب نفوسهم، و أمرهم أمره، ثم فرقهم، فکان بین ذلک الوقت و بین فرجهم بغرق فرعون أربعون سنه

متن فارسی روایت :

ابن بابویه می گوید : حسین بن احمد بن ادریس ، از پدرم، از ابو سعید سهل بن زیاد آدمی رازی، از محمد بن آدم نسائی، از پدرش آدم بن ابی ایاس، از مبارک بن فضاله، از سعید بن جبیر، از سید عابدین امام سجاد علیه السلام، از پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام از پدر والامقامش سرور اوصیا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زمانی که حضرت یوسف علیه السلام به حالت احتضار افتاد، یاران و خاندانش را جمع کرد و خداوند را سپاس و ستایش گفت و به آنها در باره مصیبتی که بدان گرفتار خواهند شد خبر داد که در آن مردان، کشته می شوند و شکم زنان باردار شکافته و سر کودکان از تن جدا می شود تا این که خداوند حق را به وسیله قیام کننده ای از نسل لاوی بن یعقوب آشکار می کند که مردی گندمگون و بلند قامت است. آن گاه صفاتش را برایشان ذکر کرد. آنها بدان تمسک جستند (و اعتقاد پیدا کردند) و در میان بنی اسرائیل، دوران غیبت و دشواری به وجود آمد. آنها مدت چهارصد سال در انتظار قائم به سر بردند تا این که به آنها مژده ولادت او داده شد و علامت های ظهورش را دیدند. بدین ترتیب دچار مصیبت های بیشتری شدند و ضربات چوب و سنگ بر آنان فرو بارید. آنها در پی یافتن فقیهی بودند که به سخنانش اعتماد داشتند. اما او خود را مخفی کرده و با آنها مکاتبه می کرد. آنها برایش نوشتند: ما در دوران دشواری و مصیبت به سخنان تو اعتماد داریم. او آنها را به بیابانی برد و در یک شب مهتابی برایشان در باره قائم، صفاتش و نزدیکی زمان قیامش سخن گفت. در چنین حالتی حضرت موسی علیه السلام با هیات و ظاهر دوران جوانی اش بر آنها ظهور کرد. او از قصر فرعون خارج شده و در بیرون از آن جا به گردش می پرداخت. موسی علیه السلام از کاروانش جدا شد و در حالی که سوار بر قاطری بود به سوی آنها آمد. او در آن حالت، ردایی ابریشمی بر تن داشت. زمانی که آن فقیه او را دید، از روی صفاتش او را شناخت. به همین خاطر از جایش برخاست و به سوی او رفت و به پاهایش افتاد و بر آنها بوسه زد.

سپس گفت: سپاس خدایی را که قبل از رسیدن به محضرت جان مرا نگرفت. زمانی که یارانش دیدند او چنین کرد، دریافتند که او ولی امرشان است. به همین دلیل به پاهایش افتادند و برایش تعظیم کردند. او در پاسخ فقط گفت: از خداوند می خواهم که در فرج شما تعجیل فرماید. پس از آن دو باره غایب شد و به سوی شهر مدین رفت و مدتی را نزد حضرت شعیب علیه السلام ماند. غیبت دومش برای او از اولی دشوارتر بود و مدت پنجاه و چند سال به طول انجامید و بلا و مصیبت بر آنها شدت یافت و فقیه از نظرها غایب شد. آنها برایش پیغام دادند که ما توان تحمل غیبت تو را نداریم. او به بیابانی رفت و آنها را فرا خواند و به آنان آرامش خاطر داد و برایشان بیان کرد که خداوند بر او وحی کرده است که پس از چهل سال در کار آنها گشایشی به وجود خواهد آورد. آنها همگی گفتند: الحمدلله. خداوند به او وحی کرد که به ایشان بگو: به علت شکرگذاری شان و گفتن الحمدلله، آن را پس از سی سال بعد قرار خواهم داد. آنها در پاسخ گفتند: همه نعمت ها از سوی خداوند است. خداوند به او وحی کرد به ایشان بگو: فرج و گشایش پس از بیست سال برایشان حاصل خواهد شد. آنها گفتند: خیر و نیکی فقط از سوی پروردگار است. خداوند به او وحی کرد: به آنها بگو: پس از ده سال در کارشان گشایش و فرج به وجود خواهد آمد. آنها همگی گفتند: فقط خداوند بلا و مصیبت را برطرف می کند. خداوند به او وحی فرمود: به آنها بگو: از جایتان تکان نخورید که من دستور به وجود آمدن فرج و گشایش برایتان را صادر کرده ام. در حالی که آنها در چنین وضعیتی بودند، حضرت موسی علیه السلام سوار بر الاغی در برابر ایشان پیدا شد. آن فقیه خواست به یارانش آن چه را می بینند، بشناساند. موسی علیه السلام به سویشان آمد تا این که در کنار آنها ایستاد و به آنها سلام کرد. فقیه به او گفت: اسمت چیست؟ او پاسخ داد: موسی! فقیه سئوال کرد: نام پدرت چیست؟ موسی علیه السلام پاسخ داد: عمران! فقیه پرسید: نام جدت چیست؟ موسی علیه السلام پاسخ داد: فاهث بن لاوی بن یعقوب. فقیه سئوال کرد: با خودت چه چیزی آورده ای؟ پاسخ داد: از سوی خداوند رسالت آورده ام. آن فقیه از جایش برخاست و دست حضرت موسی علیه السلام را بوسید. آن حضرت میان آنها نشست و به آنان  آرامش خاطر داد و به آنها دستوراتی داد. سپس آنها را به چند گروه تقسیم کرد. از آن زمان تا فرج آنها یعنی غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله بود.


که ذکر ها به ترتیب اینها هستند  : 

  1. الحمد لله
  2. کل نعمه فمن الله
  3. لا یأتی بالخیر إلا الله
  4. لا یصرف السوء إلا الله

ترجمه ذکر ها به ترتیب :

  1. همه ی سپاس ها برای خدا
  2. همه نعمت ها از سوی خداوند است
  3. خیر و نیکی فقط از سوی پروردگار است
  4. فقط خداوند بلا و مصیبت را برطرف می کند

 التماس دعا 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد